شعرك
اي آنكه هيچ وقت نديدم تو را چرا
از تو پُر است خاطره هاي جواني ام...
حميدرضا برقعي
برچسب: ،
ادامه مطلب
اي آنكه هيچ وقت نديدم تو را چرا
از تو پُر است خاطره هاي جواني ام...
حميدرضا برقعي
نميدونم بحث چي بود يهو يكي از دخترا بلند گفت
"از قديم گفتن جايي كه نميخاره رو نميخارونن:///"
اگه مامان راضي بشه ، فردا بعد دانشگاه با اسنپ ميرم سعادت آباد كه يه شوي روسري هست
دو تا حرير شيفون بخرم.. بعدم دوباره مُسنِپ ميشم برميگردم دانشگاه. از اونجا سوار سرويس
خوابگاه ميشم و بر ميچرخم:/
+واقعا بر مي گردم و برميچرخم چه فرقي دارن؟ نميفهمم
امروز داشتيم برميگشتيم ، دم دانشكده يهو احساس كردم دختري كه از بغلم رد شد مليكا دادخواه بود(رتبه ١٠ كشوري
كنكور انساني امسال)
بعد به دوستم گفتم كه بابا اين فلاني بود باور كن!
اونم گفت آخه چرا بايد دانشگاه بهشتي رو بزنه؟ ميره دانشگاه تهران
بعد رفتم تو سايت قلمچي ديدم نه، خودش بوده، روانشناسي بهشتي رو زده بود:)
هم اتاقيم اومده ميگم چه خبر كجا بودي؟
يه فيگور گرفته دست و پاشو به نمايش گذاشته، ميگه رفته بودم اپيلاسيون
برچسب: ،
ادامه مطلب
امروز دوتا سوتي درباره غذا دادم. اوليش اين بود كه ناهار اكبر جوجه سفارش داده بودم و طعم .... ميداد ://////
وااااقعا افتضاح بود به نظرم واااااااقعا. اين چي بود آخه . بعد از يك قاشق لب نزدم.
دومي اين كه رفتم تو سايت رزرو غذا، روز سه شنبه ناهار سفارش نداده بودم، شامم هم نيم پرس قورمه سبزي بود،
گفتم بذار اين نيم پرسو بكنم تمام پرس ، كه گشنه نمونم.
زدم تغييرش بدم نگو اصلا قابل تغيير نيست بعد از سفارش. صفحه رفرش شد و كلا پاك شد. يعني الان سه شنبه
گشنه مي مونم:// بلا به دور
+ ما كه تو گروه كلاس دو تا دختريم دوتا پسر، اصلا اون پسرا رو نديده بوديم و نميدونستيم كيا هستن دقيقا.
امروز كه اسما رو خوند با دقت داشتيم نگاه ميكرديم ديديم اووووووه.
يه پسر مغروري هست تو كلاس ، نه به كسي نگاه مي كنه نه حتي به حرفاي بامزه استاد آناتومي ميخنده نه هيچي كلا!!
با اون هم گروهي شديم
برچسب: ،
ادامه مطلب
داشتم تو اينستا چرخ ميزدم دوباره خوردم به شعرهاي حميدرضا برقعي .
و خدايا چقد اين آدم قشنگ مينويسه و ميخونه. چقد براش احترام قائلم.
كاش يه شب شعر داشته باشه همين حوالي..
باز اين هم اتاقيم پروژه دوربين چرخانيشو شروع كرد. منم بدوبدو يه كاري كردم گوشيم صداي زنگ خوردن بده
و زدم از اتاق بيرون:///
خدا كنه زود تموم شه تماسش چون دارم يخ ميزنم :///
از خواب بيدار شدم ميبينم ساعت ١٩:٠٠ ، ميگم واي ساعت گوشيم خراب شده ها!
الان وقت نماز صبح بايد باشه!
يه كم فك كردم ميبينم نه ، هنوز توي امروزيم://
پرده هاي اتاق نه كه ضخيمن، اتاق تاريكي مطلق بود.
درس خوندنم نمياد.